توی این شبا سرریز میشه هر چی توی دلته وسر میذاره به بیابون این مجنون بی انصاف!
ستاره های آسمون که میزنه ...دلت توی نخلستون بی درو پیکر آواره میشه و گریه کردن
مثل تو جسارت میخواد که ما نداریم ....
پر میکنیم این خلوت رو با هرچی دستمون میاد وتو همیشه خالی میکردی هرچی داشتی
از تعلق ...و ما زنده ایم به هر چه به ما بسته است ...
وقتی اسمت میاد لب می بندن و می بندم ...یه سکوت بزرگ که انگار از وقتی تو
اون همه سکوت کردی برای چیزی که حقت بود ادامه دار شده و افتاده روی لبای
همه عالم که پیش اسمت سکوت کنند ...
ترس داره این همه مردونگی که من ندارم واز ترس گاهی سراغشم نمیرم
السلام علیک یا امیر المومنین یا علی بن ابیطالب
عناوین یادداشتهای وبلاگ